سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این‌الرجبیون (یکشنبه 86/4/31 ساعت 10:2 صبح)

        

رجب ماه بزرگ خداست و پیامبر (ص) فرمود: ماه رجب ماه استغفار امت من است؛ پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.
استغفار، روزه گرفتن، قراعت دعاهای این ماه، ذکر لااله الاالله، تلاوت سوره‌ی توحید، اقامه ی نماز و ... سفارش شده است.
اللهم انی اسئلک صبر الشاکرین و عمل الخائفین
ای خدا از تو درخواست می‌کنم که مرا صبر شکرگزاران عطا کنی و عمل خداترسان و یقین اهل عبادت را نصیبم فرمایی.
ای خدا تو بلندمقام و بزرگی و من بنده بینوای فقیر توام؛ تو غنی و ستوده صفات و من عبد ذلیل توام.
ای خدا درود فرست بر محمد و آلش و منّت گذار بر من به غنایت بر فقرم و به بر جهل و بر تواناییت بر ناتوانی من ای توانای با عزت.
ای خدا درود فرست بر محمد و آلش که اوصیاء پسندیده‌ی رسول تواند و مهمات امور دنیا و آخرت را کفایت فرما ای مهربان‌ترین مهربانان عالم ...
اهم اعمال ماه رجب
1- روزه داری در ماه مبارک
2- ذکر استغفرالله و اسئله التوبه
3- سوره توحید زیاد خوانده شود
4- هر روز صد بار استغفرالله الذی لااله الاهو وحده لا شریک له و اتوب الیه و بعد صدقه بدهد.
5- در هر روز که توانست، روزه بگیرد و دوتا دورکعت نماز گذارد. رکعت اول صد آیه الکرسی بعد از حمد؛ رکعت دوم دویست توحید بعد از حمد. اگر این نماز را بخواند، نمیرد تا جای خود را در بهشت ببیند و یا برای او دیده شود.





درد دل (یکشنبه 86/4/31 ساعت 9:55 صبح)

 

 

 گیرنده:  بهشت

تو که از دروازه باشکوه و هزار رنگ بهشت رد شده ای، بگو وقتی که وارد می شدی، فرشته های غرق رنگ خدا، از زیر قرآن همراهی ات کردند؟

راستی، وقتی وارد می شدی «بوی اسپند» می آمد؟

آن روز که زمین، زیر پای تو وسیع شد و آسمان از نگاهت، رفیع و یاس از صداقتت، سپید و شقایق از نفست، سرخ، یادم هست که باران می آمد.

تو زیر باران رفتی! زیر باران، پرواز کردی و به پرنده آموختی که چگونه باید پرید. یادم هست که باران آتش و گلوله، دود و زخم، خاک و خمپاره می آمد؛ یک باران دم اسبی!

و من گفتم از سنگرهای ما بوی «بهشت» می آید و از جایگاه دشمن بوی «مرگ».

و تو گفتی: «این رایحه «عشق» است نه، بوی بهشت!»

مگر بوی بهشت، بوی عشق نیست؟ شاید هم رایحه عشق، رایحه بهشت باشد!

      این ها را همه تو بهتر می دانی، همانطور که من خوب می دانم اگر تابلو آخر حماسه ات، جهنم هم بود، تو باز هم با تمام جان و دلدادگی تمام، قلم مو به دست آن را می کشیدی؛ چرا که برای تو فرقی میان بهشت و جهنم بدون «او» نبود و تو بهشت را حرمت داشتی که «او» این گونه می پسندید. مطمئن باش اینجا وصیت نامه ات خاک نمی خورد؛ حتی اگر بمباران تمسخر و توهین و تهمت شویم. آخر وصیت نامه ات تنها صندوق پستی بین من است با تو در «بهشت».

نمی دانی چقدر خوشحالم از این که خفاشان راه آسمان را نمی دانند و از نور بی نصیبند؛ وگرنه می آمدند، سر در قصر بلورینت را که با رنگ سبزی که به سرخی می زند و نوشته ای «عشق» پاک می کردند و با زغال و با رنگ بی دردی می نوشتند . . .

 

شهدا را یاد کنید، حتی با یک صلوات





شهیدان را شهیدان می شناسند (یکشنبه 86/4/31 ساعت 9:53 صبح)

خوب زیستن

همه از زیسن معنایی دارند و در آن راهی را دنبال می کنند، هر کس به مقتضای عقلش و فهمش.

از نخل های درهم و غمگین پرسیدم: زندگی چیست؟

شاخه ای خشک و شکسته با دهان باد پاسخم داد که همین!

رود آرام و نرم، می خرامید و پیش می تاخت. پرسیدم زندگی را چگونه تفسیر می کنی؟

رود گفت: دریا زندگی است.

دریا گفت: نه، ابرها زندگی اند. پرواز در بیکرانه ی آسمان.

ابرها را پرسیدم. گفتند: پرنده ها آزادترند. آنها خود با بالهایشان پرواز می کنند، اما ما را بادها. از پرنده ای که سبکبال در افق پر می گشود پرسیدم از زندگی چه می فهمی؟ او گفت: بی حضور صیاد همیشه زندگی هست.

آسمان گسترده و آبی بزرگتر از آن بود به که پاسخی کوتاه اکتفا کند. او گفت: زندگی درخشش ستاره هاست، فلق است، شفق است و خونی که در طلوع و غروب جاری است.

خورشید که از زندان خاکستری ابرها می گریخت پاسخم داد: زندگی نیمروز داغ تابستانی است که آفتاب، دشت ها را می گدازد و چهره ها را می سوزاند. زندگی مرگ شب است و تولد من. من خود زندگیم. خاک نمناک بوی باران می داد و در ازدحام شاخه ها و برگ ها گم شده بود. صدایش زدم و زندگی را معنا پرسیدم. شکوفه ی کوچکی را که تازه رستن آغاز کرده بود و تن به نسیم سپرده بود نشانم داد و گفت: زندگی همین شکوفه است.

شکوفه کوچک بود و ظریف. تازه گستاخی آن را یافته بود که از سینه ی خاک سر کشید. پرسیدم تو از زندگی چه می فهمی؟ آرام و ساکت لبخندی زد. شاید زندگی را همان لبخند کودکانه می دانست.

گفتم بهتر است زیستن را از آدم ها بپرسم. آنها که بخاطرش همدیگر را می کشند و غارت می کنند و در راهش جان می سپارند.

بهتر دیدم که از گدای کنار خیابان که از همه چیز جز نفس کشیدن بی بهره بود بپرسم. او گفت: زندگی گنج بزرگی است پنهان در زمین های ناشناخته.

گفتم اینک که زندگی سراسر گنج است، پس بگذار از گنج داران بپرسم. گفتند: زندگی نبود مرگ است، زندگی «همیشه بودن» است. عمر بی پایان و بی مردن زندگی است. به یاد کودک غمگین روستا افتادم که با نگاهی لبریز از اشک شرمسارانه و رنگ پریده گفت: زندگی همان گاو سیاهمان بود که مرد. زندگی همان خواهر کوچکم بود که از بی شیری مرد.

گفتند از دیوانه هم بپرس. گفتم او که از نعمت عقل بی نصیب است. گفتند آرزو را چه به عقل؟ آنها راست می گفتند. دیوانه با حرکات خشکش فهماندمان که زندگی سراسر آرزوست و در رؤیا جاودانه بودن.

اینها همه زندگی بود. اما من عطش زده و سرگردان، تعبیری دیگر از زندگی، از زیستن و از جاودانه بودن را می جستم.

هنوز یک نفر باقی بود که از او می بایست پیش از همه می پرسیدم. او که ماندن را، پوسیدن را و رسیدن به دنیا را نمی خواست. او که فقط لقای یار را می طلبید و محبت دوست را . . . رزمنده.    آری رزمنده . . .

جلو رفتم و از رزمنده ای که مشغول نبرد بود و در انبوه آتش و گلوله و درد بی خیال «زندگی» می کرد. پرسیدم زندگی چیست؟

عرق پیشانیش را با آستین پر خاکش خشک، و اسلحه اش را در پنجه هایش فشرد و به شهیدی که در کنار خاکریز آرام خفته بود اشاره کرد و گفت: زندگی اوست . . .زندگی چون او عاشقانه مردن، بر دار مرگ رفتن و در لحظات نبرد تکه تکه شدن و همیشه سوختن و دم بر نیاوردن.

زندگی مرگ است اما مرگی قبل از مردن. اصلا مرگ خود زندگی است وقتی تو آگاهانه انتخابش کنی همچون شهدا . . .

آنها به راستی زندگی اند و به راستی زنده.

 





شهادت امام هادی (ع) را تسلیت میگویم (چهارشنبه 86/4/27 ساعت 11:21 صبح)


1.حضرت امام علی النقی الهادی (ع )
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت .

2. اصحاب و یاران امام دهم (ع )
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی چون " علی بن جعفرمیناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی برای این کار مأموریت داشته است .

3. صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند . خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .

4.شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

5. زن و فرزندان امام هادی (ع )حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است .1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است ) . 2 - حسین . 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد . 4 - جعفر . 5 - عایشه

به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .





زندگی نامه امام خامنه ای (چهارشنبه 86/4/20 ساعت 6:14 عصر)

خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه‌ای « دام ظله»

« یک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،.»

امام خمینى «قدس سره»

ازمیلاد تا مدرسه

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌ای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه‌ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.
ادامه مطلب...




این حادثه قلب مرا جریحه‌دار کرد (چهارشنبه 86/4/20 ساعت 10:5 صبح)

بیانات مقام معظم رهبری درباره حادثه 18 تیر؛  

این حادثه قلب مرا جریحه‌دار کرد  

خبرگزاری فارس: مقام معظم رهبری در 21 تیر ماه 78 درباره حوادث 18 تیر ماه تاکید کردند: این حادثه قلب مرا جریحه‌دار کرد.

 

به گزارش خبرگزاری فارس، بعد از وقوع حادثه 18 تیر ماه 78 بعد از اظهار نظر مسئولان‌، گروه‌ها، احزاب و رسانه‌های جمعی، اقشار مختلف مردم در 21 تیر ماه 78 با مقام معظم رهبری دیدار کردند.
در این دیدار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ضمن ابراز ناخشنودی از حمله به خوابگاه جوانان و دانشجویان و سفارش آنان به دشمن‌شناسی، از سردمداران خطوط و گرایش‌های سیاسی خواستند که پرداختن به قضایای بیهوده موجبات سوء استفاده دشمن را فراهم نیاورند.

متن بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسب واقعه‌ی کوی دانشگاه به شرح ذیل است:

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏
برادران و خواهران عزیز؛ خیلى خوش آمدید. حرفهاى گفتنى زیاد است؛ اما مطلبى که از نظر من مهمتر از همه است و ذهن مرا مشغول کرده، حمله به خوابگاه جوانان و دانشجویان است. این حادثه تلخ، قلب مرا جریحه‏دار کرد؛ حادثه غیر قابل قبولى در جمهورى اسلامى بود. حمله به منزل و مأوا و مسکنِ جمعى - بخصوص در شب یا در هنگام نماز جماعت - به هیچ وجه در نظام اسلامى قابل قبول نیست. جوانان این کشور - چه دانشجویان و چه غیر دانشجویان - فرزندان من هستند و هرگونه چیزى که براى این مجموعه‏ها مایه اضطراب و ناراحتى و اشتباه در فهم باشد، براى من بسیار سخت و سنگین است. هرکسى بوده، فرق نمى‏کند؛ چه در لباس نیروى انتظامى، چه در غیر آن. مسلماً با کسانى‏که در نظام جمهورى اسلامى تخلّف مى‏کنند، باید برخورد شود؛ اما با کسى که تخلّفى نکرده است؛ کسى‏که در خانه خود در حال استراحت است، آن هم در محیط جوان دانشجویى، کار بسیار خطا و ناروایى است اگر برخورد شود.
این که صد نفر یا دویست نفر از کوى دانشگاه خارج شدند و حرفهایى زدند و شعارهایى دادند، بهانه و مجوّزى نمى‏شود براى این‏که کسانى، در هر لباس و با هر نامى، وارد آن محیط شوند و کارهاى ناروایى انجام دهند؛ بخصوص وقتى که نام مقدّس نیروى انتظامى در میان مى‏آید، عملى که موجب شود نیروى انتظامى بدنام گردد، قضیه را سخت‏تر مى‏کند. شما مى‏دانید که امروز نیروى انتظامى در اطراف کشور، در جاده‏ها، در مرزها، در برخورد با اشرار، چه جانفشانی‌هایى مى‏کند و چه زحماتى مى‏کشد. چقدر از اینها براى حفظ امنیت ما، جان خود را از دست مى‏دهند. با این حال، به‏وسیله چند نفر عملى انجام شود که چهره این خدمتگزاران در نظر بعضى تیره گردد؛ آیا این انصاف است؟! یا آن طورى که نقل کرده‏اند، بعضى با آوردن نام مقدّس «یا حسین» و «یا زهرا» وارد اتاق دانشجوى بسیجى یا دانشجوى جانباز شوند و او را از خواب بپرانند، یا آن‏طور حوادثى را به‏وجود آورند؛ آیا این درست است؟! اینها قلب را مى‏فشارد. این همه جوان مؤمن، عاشقان امام حسین، عاشقان فاطمه زهرا، در همه جاى کشور، در خدمت اسلام، در خدمت کشور، در طول دوران دفاع مقدّس، در هر خطرى که این کشور را تهدید کند، سینه سپر مى‏کنند و وارد مى‏شوند؛ اما بعد کسانى با استفاده از این نامها حوادثى را به‏وجود آورند. براى من، حادثه خیلى تلخى بود. البته من تأکید کردم که اطراف این حادثه تحقیق شود و بروند حادثه را درست بسنجند. قرار شد رئیس جمهور محترم و مسئولان، هیئت تحقیقى را تعیین کنند؛ من هم ممکن است خودم کسى را در این هیئت بگذارم.
من چند حرف دارم؛ یک حرف با دانشجویان، یک حرف با عموم ملت ایران، یک حرف، بخصوص با شما جوانان، یک حرف هم با دشمن. حرف من به دانشجویان این است که مراقب دشمن باشید؛ دشمن را خوب بشناسید؛ مبادا از شناسایى دشمن غفلت کنید. غریبه‏هایى را که در لباس خودى خودشان را در همه جا داخل مى‏کنند بشناسید؛ دستهاى پنهان را ببینید. هیچ کس به‏خاطر غفلت ستایش نمى‏شود. هیچ‏کس به‏خاطر چشمها را بر هم گذاشتن، مدح نمى‏شود. اگر بر آدم غافل ضربه‏اى وارد شد، اوّل کسى که مسئول و مذموم است، خود اوست؛ مراقب باشید. دانشجو، قشر فاخر و با ارزشى است. دشمن، دانشجو را هدف گرفته است. چند سال است سعى مى‏کنند بلکه بتوانند دانشجویان را در مقابل نظام قرار دهند؛ اما موفّق نشدند؛ بعد از این هم موفّق نخواهند شد. اگر یک عدّه نفوذى خواستند از فرصتى استفاده کنند و از آب گل‏آلودى ماهى بگیرند - وارد اجتماع دانشجویان شدند و شعارهایى درست کردند و حرفهایى زدند - خیال نکنند که ما اشتباه خواهیم کرد؛ نه، ما اشتباه نخواهیم کرد. ما مخاطب و طرفِ خودمان را مى‏شناسیم. دانشجو، فرزند ماست؛ متعلّق به ماست؛ متعلّق به این کشور است. دشمن است که مى‏خواهد با نام دانشجو یا با نام نفوذ در میان دانشجویان، فساد و تباهى کند؛ خود دانشجویان بایستى هوشیارانه متوجّه باشند.
در یک چنین موقعیّت و فصل حسّاسى مثل این فصل سال - فصل امتحانات دانشجویى، فصل کنکور؛ که همه خانواده‏هایى که جوانى دارند، این فصل که مى‏شود، همه همّت خودشان را مى‏گذارند که جوانشان حواسش جمع باشد و بتواند در امتحان یا در کنکور موفّق شود - آن کدام دستى است، آن کدام دشمن آینده این مملکت و دانشگاه این مملکت است که این طور جوانان را به یک سمت انحرافى مى‏کشاند، سرگرمى درست مى‏کند و تشویق مى‏نماید به این که سراغ درس و سراغ امتحان نروید؛ اجتماع کنید؟! اوّل کسى که این جا باید هوشیارانه چشم خود را باز کند و تصمیم بگیرد، خودِ دانشجوست.
به ملت ایران هم عرض مى‏کنم؛ اى ملت بزرگ و شجاع که بیست سال است دشمنى را که انقلاب از این کشور بیرون راند، با قدرت پشت در نگه داشتید و نگذاشتید که این دشمن از هیچ منفذى وارد شود؛ به هوش باشید. این معناى حرفهاى مکرّرى است که من در این چند سال به ملت ایران و به مسئولان عرض کرده‏ام که دشمن درصدد نفوذ است. هر پنجره‏اى پیدا کند، وارد خواهد شد؛ هوشیاریتان را بیشتر کنید. دشمن، امنیت ملى ما را هدف گرفته است. امنیت ملى براى یک ملت، از همه چیز واجبتر است. اگر امنیت ملى نباشد هیچ دولتى نمى‏تواند کار کند؛ براى سازندگى، هیچ سنگى روى سنگ گذاشته نخواهد شد. وقتى که هرج و مرج و ناامنى باشد، هیچ مشکلى از مشکلات مملکت حل نخواهد شد؛ نه اقتصاد مردم، نه فرهنگ مردم، نه مسائل اجتماعى مردم، نه مسائل سیاسى مردم. وقتى امنیت نبود، همه اینها از بین خواهد رفت. دشمن این را هدف گرفته است. این را ملت ایران در همه جاى کشور باید بفهمد؛ که البته مى‏فهمد و مى‏داند. بحمداللَّه ملت هوشیار است.
یک حرف هم به شما جوانان عرض مى‏کنم. جوانان عزیز! شما امیدهاى انقلاب و اسلامید. رفتار شما مى‏تواند این مملکت را در جهت شکوفایى، با سرعت به پیش ببرد. وقتى جوان مملکت هوشیارانه، با تدبیر، با حلم و با توجه به موقعیتها، حرف بزند و تصمیم بگیرد و عمل کند، کشور گلستان خواهد شد. وقتى هیجانات کور، پا وسط بگذارند، دشمن فوراً استفاده خواهد کرد. بارها گفته‏ام، باز هم تکرار مى‏کنم؛ من معتقدم که جوان مملکت بایستى در همه میدانها حضور و آمادگى داشته باشد؛ منتها با انضباط. این‏گونه حرکاتى که ملاحظه شد کسانى به دانشگاه حمله کنند، ناشى از بى‏انضباطى است؛ با هر نامى انجام گیرد، غلط و محکوم است. اگر با نام دفاع از دین هم انجام گیرد، غلط است؛ اگر با نام دفاع از ولایت هم انجام گیرد، غلط است. مگر من بارها نگفته‏ام در اجتماعات کسانى که مخالفند، هیچ کس نباید رفتار خشونت‏آمیز داشته باشد؛ چون این، دشمن را خوشحال مى‏کند. بارها ما این حرف را گفتیم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمى‏کنند؟! حتّى اگر یک حرفى که خون شما را به جوش مى‏آورد به زبان آورند - مثلاً فرض کنید اهانت به رهبرى کردند - باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس مرا هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید. نیرویتان را براى آن روزى که کشور به آن نیازمند است، براى آن روزى که نیروى جوان و مؤمن و حزب‏الّلهى باید در مقابله با دشمن بایستد، حفظ کنید، و الاّ حالا فرض کنیم یک جوان، یا یک دانشجوى فریب‏خورده‏اى هم حرفى زد و کارى کرد؛ چه اشکالى دارد؟ من از او صرف‏نظر مى‏کنم.
و اما یک مطلب به دشمن مى‏گویم؛ هر که هست و هرجا هست. دشمنان اصلى ما در سازمانهاى جاسوسى، طرّاحان این قضایا هستند. این پولى که مجلس امریکا تصویب کرد که باید براى مبارزه با نظام ایران صرف شود، این پول و چندین برابر این پولها کجا مصرف شد؟! معلوم است؛ براى همین‏طور طرّاحیهایى مصرف مى‏شود؛ شکّى نیست. این دشمنان بدانند که خواب برگشتن امریکا به این مملکت، یک خواب پریشان و غیرقابل تعبیر است. این عناصر داخلىِ حقیر، این عناصر سیاسىِ مطرود و منفور، که ملت اینها را مثل دندان فاسدى بیرون آورد و به یک طرف پرتاب کرد، هجده، نوزده سال است که کمین گرفته‏اند تا از ملت و از امام و از نام امام و از راه امام انتقام بکشند. اینها هم بدانند که اشتباه کردند؛ در همین قضیه هم اشتباه کردند، خودشان را لو دادند و چهره خودشان را مشخص کردند. درست است که به دستگاه اطّلاعاتى ما آن ضربه ناجوانمردانه را وارد کردند؛ به دستگاه انتظامى ما هم در این‏جا این ضربه را وارد کردند، اما عناصر خدمتگزار و سربازان مخلص و بدون نام و نشان جمهورى اسلامى، اطّلاعات را کسب مى‏کنند و مى‏فهمند که چه کسى در کجاست و چه‏کار مى‏کند. نمى‏توانند این ملت را با این روشها از صحنه مبارزه در راه استقلالشان، در راه اسلام عزیزشان و در راه مبارزه با دشمنانشان عقب برانند.
یک نکته هم به این خطّ و خطوط سیاسى عرض کنیم. آقایانى که سردمداران خطوط سیاسى و گرایشهاى سیاسى هستید، حالا برسید به این حرفى که ما مى‏گوییم شما خودیها وقتى سر قضایاى بیهوده این‏طور با هم درگیر مى‏شوید، دشمن سوءاستفاده مى‏کند؛ بفرمایید، این یک نمونه؛ دیدید دشمن چطور استفاده کرد؟! دیدید دشمن چگونه نیش خود را زد؟! این مسائل را کنار بگذارید. البته ما اصرار نداریم که همه یک طور فکر کنند؛ اما براى کار سیاسى و درگیرى سیاسى، حدّى قائل شوید و خطّ قرمزى بگذارید. بى‏حساب و کتاب با هم مبارزه نکنید که آن‏قدر مشغول شوید که به دشمن اجازه دهید این‏طور بیاید و داخلِ این میدانها بشود. سرِ این قضیه قانون مطبوعات و سرِ قضایاى گوناگون دیگر، چه جنجال و چه دعوایى به راه افتاد! همه‏اش مسائل خطّ و خطوط! براى چه؟ براى این که قانونى در مجلس تصویب مى‏شود! من به یک جریان سیاسى خاص اشاره نمى‏کنم؛ خطاب من به همه است. براى من، آن خطّ و این خط و هر خطّ سیاسى و سلیقه سیاسى دیگر، تفاوت نمى‏کند. براى من، مناط و ملاک، راه خدا و راه امام و راه اسلام و حفظ کشور و رعایت مصالح مردم و حفظ آینده کشور مطرح است. براى من فرقى نمى‏کند که فلان کس متعلق به خطّ «الف» است، فلان کس متعلّق به خط «ب» است. من به همه عرض مى‏کنم؛ شما هم هشیار باشید.
آخرین جمله را هم به امام و مقتداى خودمان ولىّ‏عصر ارواحنافداه عرض کنیم: اى سیّد و مولاى ما! پیش خداى متعال گواهى بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده‏ایم. بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راهِ پُرافتخار و پُرفیض و پُربهجت، جان خودم را تقدیم کنم. ان‏شاءاللَّه خداوند متعال شما را موفّق و مؤیّد بدارد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏





شکایت بیش از 5 هزار طلبه از خاتمی (چهارشنبه 86/4/20 ساعت 9:54 صبح)

  با امضاء طوماری خطاب به جامعه مدرسین و دادگاه ویژه روحانیت:

شکایت بیش از 5 هزار طلبه از خاتمی

 

بیش از 5 هزار نفر از طلاب حوزه علمیه قم با امضا طوماری خطاب به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دادگاه ویژه روحانیت، خواستار واکنش این 2 نهاد نسبت به بدعت گزاری سید محمد خاتمی در مصافحه با زنان نامحرم شدند.

 به گزارش رجانیوز، در این طومار که پس از نماز جماعت مدرسه فیضیه در معرض امضاء طلاب قرار گرفته است، با اشاره به نقش ویژه و بازدارنده علمای شیعه در طول تاریخ اسلام در مقابل انحرافات و بدعت ها، افزوده شده است: «تاریخ اسلام گواهی می‌دهد که علماء شیعه در هر زمان با بصیرت، غیرت و اقدامات مناسب معارف ناب اهل‌بیت را پاسداری نموده و در مقابل اهل تحریف، بدعت‌گذاران و نفوذی‌ها با کمال اقتدار ایستادگی نمودند چرا که آنان خطر نوکران شیطان در لباس روحانیت را به خوبی درک کرده بودند. در چند دهه‌ی گذشته اگر بخواهیم تشکلی کارشناس و شجاع و مبارز را نام ببریم، بهترین مصداق آن جامعه مدرسین و فقهای آگاه آن بوده است. اکنون این مجموعه‌ی پربرکت بایستی به وظیفه‌ی دینی و انقلابی خویش بیش از پیش عمل نموده و حساسیت لازم را نسبت به انحراف‌ها و توهین‌ها به احکام و فقه مقدس اسلامی نشان دهد.»

 

امضا کنندگان این طومار همچنین دست‌دادن خاتمی با چند زن و دختر ایتالیایی و نشستن تنگاتنگ و تقریباً مماس با خبرنگار زن به نحو بسیار زننده و نیز فشردن بازوی دختر جوان ایرانی و... را وهنی مسلم و بدعتی آشکار تلقی کرده اند.

 

در این طومار به اظهار نظرهای برخی افراد همچون فاضل میبدی (از جایگاه یک اسلام‌شناس) در توجیه رفتارهای خاتمی نیز اشاره و خطاب به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، افزوده شده است:«اکنون مردم مسلمان و حوزه‌های علمیه در انتظار واکنش علنی و مقتدارنه از جامعه محترم مدرسین هستند. آیا وقت آن نرسیده که جامعه‌ی مدرسین از دادگاه ویژه و مدعی‌العموم بخواهند تا در قبال این مسائل که وهن مسلم به جامعه روحانیت و بدعت آشکار در دین اسلام است به وظیفه خود عمل کند؟»

 

در بخش دیگری از این طومار خطاب به دادگاه ویژه روحانیت آمده است: «همانگونه که مستحضرید دادگاه ویژه روحانیت از سوی حضرت امام (ره) در جهت حفظ شأن و جایگاه روحانیت و مبارزه با منحرفان و افراد فاسدی که در این لباس به دین و ارزش‌ها خیانت می‌کنند، تأسیس شده است، این حرکت در برهه‌ای توانسته است با افراد فاسدی چون یوسفی اشکوری و عبدالله نوری و... برخورد مناسبی داشته باشد ولی مع‌الاسف مدتی است که نسبت به انحرافات و بدعت‌ها سکوت کرده و هیچ اقدامی صورت نمی‌دهد. براستی دادگاه ویژه در برابر بدعت‌گزاران در دین وظیفه‌ای ندارد؟»

 

این طومار در ادامه به مصادیقی که از دادگاه ویژه نسبت به آنها واکنشی نشان نداده اشاره کرده است: «آیا مقاله محسن کدیور با عنوان «اسلام تاریخی و اسلام معاصر» که در دانشگاه مفید قم ارائه شد و صریحاً اعلامیه حقوق بشر مبتنی بر الحاد را بر اسلام برخاسته از کتاب و سنت، ارجح و به عقل و عدالت نزدیک‌تر دانست!! توهین به اسلام و معارف اهل بیت‌ علیهم‌السلام نیست؟
آیا مقالات فاضل میبدی در روزنامه‌های مدعی اصلاح‌طلبی مبنی بر اینکه تاریخ مصرف برخی احکام اسلام تمام شده! از جمله مقاله‌ی اخیر وی در روزنامه هم‌میهن با عنوان جواز «مسأله دست‌دادن با نامحرم» تحریف و بدعت نیست؟!
آیا دادگاه نسبت به دست‌دادن آقای خاتمی با چهار زن نیمه‌عریان ایتالیایی در سفر اخیر به ایتالیا و فشردن بازوی یک دختر ایرانی وظیفه‌ای ندارد؟ و آیا این گونه تحرکات، وهن به روحانیت و اسلام نیست و دادگاه نمی‌بایست در قبال هتک حیثیت اسلام، تشیّع، لباس مقدس روحانیت واکنش نشان دهد؟ آیا مدعی‌العموم برای گروهی خاص مصونیّت قائل است؟!

 

امضاکنندگان این طومار در پایان، با ابراز تنفر از اقدامات خاتمی، حداقل برخورد را تعزیر و خلع دائم لباس روحانیت دانسته و به مسئولین دادگاه ویژه روحانیت هشدار داده اند که در صورت تقصیر و کوتاهی در محضر دادگاه الهی می‌بایست پاسخگو باشند.

 

گفتنی است گروهی از نمایندگان طلاب امضاکننده این نامه قصد دارند، طی روزهای آینده طومارهای امضاشده را به جامعه مدرسین و دادگاه ویژه روحانیت تقدیم کنند.

 

پیش از این نیز تعدادی از طلاب مشهد با تجمع مقابل دادگاه ویژه روحانیت خواستار رسیدگی به موارد منتسب به خاتمی و برخورد با وی شده بودند.

 

اخبار مرتبط:

 

دست دادن خاتمی با دختران ایتالیایی

 

تصاویر جدید منتشر شده از خاتمی در انتظار تکذیب!

 

خاتمی این بار به نعل زد: شاید در آن شلوغیها اتفاقی افتاده باشد!

 





شهید محسن سیفی (سه شنبه 86/4/19 ساعت 7:3 عصر)

تاریخ تولد :9/6/1359

تاریخ شهادت : 2/3/1378

محل تولد :تهران /تهران

محل شهادت :دشت سمسور (ایرانشهر)

مزار شهید :بهشت زهرا تهران

طول مدت حیات :19


 

روز نهم شهریورماه سال 1359 محسن در شهر تهران چشم به آسمان گشود از همان آغاز کودکی منظره اعزام رزمندگان به جبهه‌های حق علیه باطل در تاب دیدگانش نقش بست.صلابت گامهای استوارشان دل کوچکش را مشتاق ایثار نمود در سن 12 سالگی در مراسم عزاداری اباعبدالله (ع) شرکت کرد و در پایگاههای بسیج مشغول فعالیت فرهنگی – مذهبی شد.محسن علاقه بسیاری به حضرت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای داشت با شهادت دوستانش «محمد عبدی» و «یاوری» شوری عاشقانه او را به مناطق جنگی کشاند سیفی در اولین دیدار خود به همراه شهید عبدی به عنوان فیلمبردار عازم مناطق جنوب شد او بار دیگر در شب تحویل سال 1378 جهت مبارزه با اشرار به همراه برادران نیروی انتظامی به منطقه رفت. سیفی سرانجام در تاریخ 2/3/1378 در سن 19 سالگی توسط اشرار به شهادت رسید پیکر خون‌آلود محسن در دشت سمسور (ایرانشهر) بر خاک افتاد، تا گواهی بر صدق ارادتش به اباعبدالله (ع) باشد.                     منبع:تحقیقات راهیان نور 

                                                            نامه‌ای به برادر


 

بسم الله الرحمن الرحیم امروز روز عرفه است و الان این نامه را بار دیگر می‌نویسم ساعت 2:30 نصف شب است دوست دارم یکبار دیگر به بهشت زهرا (س) بنشینم و سینه بزنم از همه چیز خسته شدم و همه چیز برایم تکراری است حال خاصی دارم دنبال یک چیز می گردم ولی هنوز پیدایش نکرده‌ام امسال اینجا محرم شهرمرده‌هاست فقط از سه الی چهار مسجد صدای اذان و دعا می‌آید و دیگر هیچی اصلا از عزاداری خبری نیست ما اینجا برای خودمان یک هیئت سینه زنی راه انداختیم و مدام هم محمد بابایی و مجتبی یوسفی خودمان هستند خلاصه به کرامت آقا امام حسین (ع) سینه زدن بچه‌های تهران را در ایرانشهر پیدا کردیم از فرماندار تا سرباز نوار نریمان گوش می دهند و به خصوص مسئول منطقه خلاصه ما اینجا همه را با نوار امام رضای (ع) سعید حدادیان، آشنا کردیم مرا دعا کنید خدایا جواب من را بده دوست دارم سرم پیش آقا حسین (ع) بره از بچه‌ها طلب حلالیت کنید دلم برای پارچه و ریسه زدن تنگ شده به بچه‌ها بگو یادش بخیر از دو کوهه، شلمچه، اروندرود، هویزه، خرمشهر، آبادان خیلی دلم تنگ شده یادش بخیر مشهد، گنبد طلا، سقاخونه، صحن گوهرشاد، خادمانش ... یادش بخیر بهشت زهرا، مرقد امام، قم، جمکران ...وقتی که مرا داخل قبر می‌گذارند از خاک تربت امام حسین (ع) روی دهانم بریزید که من نمی‌توانم جواب بدهم، شاید این کمکم کند و اما شب اول قبر نوار نریمان بگذارید تا حال بیایم و به ذکر سینه‌زنی که رسیدم خودم دستهایم را بالا مِی‌آورم و سرم را تکان می دهم و مشغول سینه زدن می‌شود به بچه‌ها بگو زیارت عاشورا را بخوانند ...... روی قبرم بنویسد حسینی بوده است
بنویسید ز یاران خمینی بوده است
بنویسید که او جا مانده بود از قافله
سرپرست قافله ساقی عشقش بوده است
بنوسید حسین بن علی (ع)‌ او را خرید
زان سبب راس تنش چون او پر از خون بوده است
بنوسید زهرا (س) محسنی دیگر خرید
زین سبب او سید آل محمد بوده است
بنوسید کعبه نیست جز سنگ و کلوخ
بنویسید دلش بیت‌الحرامش بوده است
فقط برای آقایم حسین (ع) گریه کنید 7/1/78
  وصیت‌نامه                       


 

یا الله جل جلاله الله یا محمد (ص)‌، یا علی (ع)، یا فاطمه (س) ،.... یا حجه (عج) و شما ای ولی ما یا روح‌الله و شما ای پیروان صادق آن شهیدان، خدایا چگونه این وصیت‌نامه را بنویسم در حالیکه سراپا گناه و معصیت و سراپا تقصیر و نافرمانی هستم گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از این دنیا بروم می‌ترسم رفتنم خالصانه نباشد پذیرفته درگهت نشوم یا رب العفو خدایا نمیرم در حالیکه از من ناراضی باشی من می‌خواهم به پای تو خونی بشوم از زندگی هیچ نفهمیدم حال باید خونی می‌شد و در رگهایم جریان می‌یافت و سلولهایم (یارب، یا رب) می‌گفت خدایا قبولم کن یا اباعبدالله شفاعت آه چقدر لذت‌بخش است انسان آماده باشد برای دیدار رویش ولی چه کنم تهیدستم خدایا قبولم کن :«ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت گونه‌ها بایستی از حرارت شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند اهمیت زیاد به نماز و دعاها و مجالس اباعبدالله (ع) و شهداء بدهید از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا گناهانی بسیار بیامرزد .... به یاد آقا امام حسین (ع) دوست دارم پیش محمد عبدی خاکم کنید دوست دارم دومین نفر از شما باشم آقاجون قبولم کن......

فقط برای حسین گریه کن





زندگی نامه شهید عبدی (سه شنبه 86/4/19 ساعت 6:40 عصر)

تاریخ تولد :1/3/1355

تاریخ شهادت : 16/11/1377

نام پدر :حسین

محل تولد :تهران /تهران

محل شهادت :ایرانشهر (گردونه ارزنتاک - دشت سمسور)

طول مدت حیات :22


 

 

روز 27 اردیبهشت ماه سال 1355 محمد عبدی در جمع گرم خانواده چشم به جهان گشود. دوساله بود که بر دوش پدر در تظاهرات شرکت می‌کرد، دوران شیرین کودکی را در روزهای پرشور انقلاب گذراند. محمد هنوز به مدرسه نرفته بود که در حسینیه جماران به دستان نوازشگر و پر برکت امام خمینی بوسه زد و از همان‌جا، گرمای نور ولایت را حس کرد. دوران ابتدائی و راهنمایی را با نشاط نوجوانی طی کرد و در سال دوم راهنمایی رسماً به عضویت پایگاه مقاومت درآمد و نقش فعالی را در امور فرهنگی-علمی ایفا نمود. پس از فارغ‌التحصیلی محمد مشتاقانه شغل هدایت نوجوانان را در دست گرفته و در سمت امور پرورشی مدرسه قرار گرفت. عبدی درسال 1374 به عنوان مسئول روابط عمومی پایگاه شهید ضرغامی مشغول خدمت گشت. جاذبه‌های رفتاری و اخلاقی او درنزد نوجوانان از وی معلمی آگاه و توانمند ساخته بود تا آنجا که در سال 1376 به فرماندهی بسیج نوجوانان حوزه مقاومت 12 برگزیده شد و شرق تهران را میدان عملیات تربیتی و پرورشی خویش قرار داد. محمد همزمان با فعالیت‌های فرهنگی در منطقه در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و سپس در واحد تخریب سد کرخه سپاه پاسداران مشغول خدمت شد. در نهایت در مرداد ماه سال 1377 جامه سبز نیروی انتظامی را بر تن نمود و به شهرستان ایرانشهر از توابع استان سیستان و بلوچستان اعزام شد. محمد در واحد اطلاعات عملیات ایرانشهر تحول عظیمی را ایجاد نمود و یک‌بار از ناحیه پا توسط اشرار مجروح گشت. عبدی که گوهر ناب وجودش را از میان امواج پرتلاطم دنیا به ساحل یقین رسانده بود همچون یاس کبود علی (ع) از پیش، دوستان را از چگونگی شهادت خود مطلع کرد. سرانجام وعده‌اش تجلی یافت ودر ساعت 8 صبح روز جمعه 16 بهمن سال 1377 در یک عملیات تعقیب و گریز قاچاقچیان تیری به سینه اش اصابت نمود و راه آسمان را بر وی گشود. ذکر یا حسین آخرینش در قلب دشت "مسور" پیچید و در آستانه ایام فاطمیه محمد را میهمان صدیقه (س) نمود.

منبع:روزنامه اطلاعات و کتاب مسافر

هدایت


 

محمد زمانی که در پارک‌ها وخیابان ها، جوانهایی را می‌دید که سرگردانند و یا مرتکب خلاف شرع می‌شوند بسیار ناراحت می‌شد و به آنها تذکر می‌داد. روزی به او گفتم:" از این مغناطیس وجودت استفاده کن و این بچه‌ها را جذب کن و به آنها جهت صحیح بده" گفت :" چه کار کنم؟ گفتم : کار فرهنگی کن، برای آنها کلاس بگذار، تاریخ اسلام، قرآن و تفسیر بگو نگذار این گل‌ها پژمرده شوند." یک‌بار شب چهارشنبه آخر سال بود که مرا به فرهنگسرای اشراق دعوت کرد. به او گفتم: "گرفتارم ." گفت :" برنامه بچه‌هاست. خود شما پیشنهاد دادید و باید شما هم بیائید و برایشان صحبت کنید. " قبول کردم و رفتم. با خود فکر کردم که در این مدت محدود او چه کاری می‌تواند کرده باشد؟ وقتی به فرهنگسرا رسیدم دیدم حدود نهصد نفر دانش‌آموز در آنجا جمع شده اند. در دل او را تحسین کردم. برنامه خوبی برای آنها تدارک دیده بود. او در جهت تربیت و پرورش نوجوان‌ها تلاش زیادی می‌کرد و در تعامل با فرهنگ بیگانه راه هدایت را برای نسل جوان روشن‌تر می‌نمود.

ادامه مطلب...



دیپلمات ها زنده اند (سه شنبه 86/4/19 ساعت 10:46 صبح)

 

گزارشی از طولانى ترین گروگانگیرى قرن

 

بیست و پنج سال از طولانى ترین گروگانگیرى قرن مى گذرد. ربع قرن پیش در چنین روزهایى سیدمحسن موسوى، احمد متوسلیان، کاظم اخوان و تقى رستگار مقدم در حالى که از مصونیت دیپلماتیک برخوردار بودند توسط نظامیان وابسته به رژیم صهیونیستى ربوده شدند. آنها که در جاده «حاجزباربرا» سوار بر اتومبیل سیاسى براى اهداف دیپلماتیک در حال حرکت بودند توسط این شبه نظامیان ربوده شدند و از آن لحظه تا امروز جز اطلاعات مبهم و گاه متناقض هیچ خبرى از آنها منتشر نشده است.

متهم اصلى این گروگانگیرى بى شک رژیم صهیونیستى است. اسرائیل اما در این باره خود را ملزم به هیچ تعهدى نمى داند و به هیچ کس پاسخگو نیست. اندک اخبار موجود نیز به مشاهدات اسراى لبنانى و فلسطینى از دیپلمات هاى ایرانى بر مى گردد که البته گاه این گفته ها همدیگر را نقض مى کند و از طرفى استناد چندانى هم ندارند.

با این همه نمى توان از ضعف دستگاه دیپلماسى درگذشته براى پیگیرى سرنوشت این چهار دیپلمات سخنى نگفت.

یکى از فعالان اولیه پیگیرى سرنوشت ۴ دیپلمات ایرانى حمید داوودآبادى است که کتاب «در کمین ۴ جولاى» وى حاصل ۱۰ سال تحقیقات اش در این باره مى باشد. داوودآبادى در این باره معتقد است: من در سال گذشته با یکى از اعضاى اصلى کمیته پیگیرى سرنوشت ۴ دیپلمات تماس داشتم و خبرى را در مورد این ۴ عزیز به ایشان اعلام کردم اما برخلاف وعده داده شده پیگیرى هاى بعدى انجام نشد.

داوودآبادى ادامه داد: سال ۷۰ در مرکز مطالعات وزارت خارجه، نماینده سفارت آلمان مدعى شد طرف اسرائیلى ها حاضر است در قبال خبرى از ران آراد خلبان اسرائیلى مفقود شده، فیلمى از سه تن از دیپلمات ها نشان دهد که زمان و مکان آن معلوم نیست.با این همه نمایندگان ایرانى جلسه به دلایل نامعلومى جلسه را بر هم زدند که هنوز هم علت آن را نگفته اند. به گفته داوودآبادى، برخلاف تصور رایج، تعداد گروگانگیران ۷ نفر بوده اند نه چهار نفر که یکى از آنها فردى به نام سعید شیخ توسلى است. او در دادگاه به جرم جاسوسى محاکمه و زندانى شد. وى هم اکنون از زندان آزاد شده و در فلسطین اشغالى ساکن است. این شخص گفته که با ۳ تن از دیپلمات هاى ایرانى در یک زندان بوده و با آنها حرف زده است.

در این باره مریم مجتهدزاده همسر سیدمحسن موسوى مى گوید: همین طور که پیگیرى سرنوشت این افراد دچار مظلومیت بوده، مسأله شناخت آنها نیز دچار مظلومیت شده است.وى گفت: محسن همیشه مى گفت، جد من موسى بن جعفر(ع) است و من براى زندان ساخته شده ام.

همسر دیپلمات ربوده شده ایرانى در پایان با انتقاد از سازمان هاى بین المللى گفت: این سازمان ها حتى ادعاهاى خودمبنى بر حقوق بشر را نیز قبول ندارند.

۹۱۲۵ روز است که از سرنوشت دیپلمات هایمان خبرى نداریم. انتظار خانواده هاى این عزیزان مدت هاست که رنگ اضطراب به خود گرفته است. دستى از آستین همت بیرون باید آورد و این خانواده ها را از نگرانى رهانید. پرستوهاى کوچ کرده باید به وطن برگردند. آشیانه منتظر است.

 

                                                        ارسال یادداشت براى دبیرکل سازمان ملل

کاردار ایران در بیروت گفت: جمهورى اسلامى ایران با ارسال یادداشتى براى دبیرکل سازمان ملل متحد خواستار مشخص کردن سرنوشت دیپلمات هاى ایرانى ربوده شده در لبنان شد.

به گزارش ایسنا، مجتبى فردوسى پور، کاردار سفارت ایران در بیروت درخصوص پیگیرى سرنوشت دیپلمات هاى ربوده شده ایرانى در لبنان گفت: جمهورى اسلامى ایران از ابتداى ربودن دیپلمات هاى خود در سال۱۹۸۲ میلادى با استفاده از راهکارهاى سیاسى مختلف درصدد حل مسأله بوده است و درهمین راستا یادداشتى نیز به دبیرکل سازمان ملل فرستاده است.

وى در پاسخ به پرسشى درباره این که آیا اطلاعات تفصیلى و یا جدیدى از دیپلمات هاى ایرانى وجود دارد، اظهار داشت: این موضوع همچنان آشکار نیست و ما تنها چیزى که مى دانیم این است که آنها در زمان حضور اسرائیل در لبنان ربوده و به نیروهاى رژیم صهیونیستى تحویل داده شدند و هم اکنون نیز زنده هستند و ما امیدواریم که اطلاعات بیشترى در این زمینه کسب کنیم.

وى افزود: ما معتقدیم که آنها زنده هستند و کسانى که خلاف این نظر را دارند دلیل و مدرکى در این باره ارائه نکرده اند و این در حالى است که پیش از این سفارت ایران گزارش هاى زیادى مبنى بر اینکه آن ها زنده در زندان مشاهده شده اند، دریافت کرده است.

وى در ادامه گفت وگو با العالم درباره برپایى مراسم سالگرد ربوده شدن آنها در سفارت ایران گفت: سفارت جمهورى اسلامى ایران در بیروت اقدام به این کار کرد تا به بررسى چگونگى بازگشت آن ها بپردازیم و به تحقیقات گذشته در این زمینه ادامه دهیم.

محسن موسوى، کاردار سفارت، احمد متوسلیان، کاظم اخوان و تقى رستگار مقدم از دیپلمات هاى سفارت جمهورى اسلامى ایران ۲۵ سال پیش در چهارم جولاى سال ۱۹۸۲(تیر ۶۱) به دست عوامل رژیم صهیونیستى در لبنان و درمسیر رفتن به سوى بیروت درمنطقه اى ساحلى درشمال لبنان ربوده شدند.

 

 

منبع:ایران





<      1   2   3   4   5      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?